کاروان می رسد از راه، ولی آه / چه دلگیر چه دلتنگ ، چه بی تاب / دل سنگ شده آب، از این نال? جانکاه / زنی مویه کنان، موی کنان / خسته، پریشان، پریشان و پریشان / شکسته، نشسته، سر تربت سالار شهیدان / شده مرثیه خوانِ غم جانان / همان حضرت عطشان / همان کعب? ایمان / همان قاری قرآن، سر نیز? خونبار / همان یار، همان یار، همان کشت? اعدا ... کاروان می رسد از راه، ولی آه / نه صبری نه شکیبی / نه مرهم نه طبیبی / عجب حال غریبی / ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی / ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی / ز داغ غم این دشت بلاپوش / به دلهاست لهیبی / به هر سوی که رفتند / نه قبری نه نشانی / فقط می وزد از تربت محبوب / همان نفح? سیبی / که کشانده ست دل اهل حرم را ... کاروان می رسد از راه / و هر کس به کناری / پر از شیون و زاری / کنار غم یاری / سر قبر و مزاری / یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته / به دنبال مزار پسر فاطمه رفته / یکی با دل مجروح / و با کوهی از اندوه / به دنبال مه علقمه رفته / یکی کرب و بلا پیش نگاهش / سراب است و سراب است / دلش در تب و تاب است / و این خاک پر از خاطره هایی ست / که یک یک همگی عین عذاب است / و این بانوی دل سوخت? خسته رباب است / که با دید? خونبار و عزا پوش / خدایا به گمانش که گرفته ست / گلش را در آغوش / و با مویه و لالایی خود می رود از هوش: / «گلم تاب ندارد حرم آب ندارد علی خواب ندارد» یکی بی پر و بی بال / دل افسرده و بی حال / که انگار گذشته ست چهل روز بر او مثل چهل سال / و بوده ست پناه همه اطفال / پس از این همه غربت / رسیده ست به گودال / همان جا که عزیزش / همان جا که امیدش / همان جا که جوانان رشیدش / همان جا که شهیدش / در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر / در آن غربت دلگیر / شده مصحف پرپر / و رفته ست سرش بر سر نیزه / و تن بی کفن او، سه شب در دل صحرا / رها مانده خدایا ... چهل روز شکستن / چهل روز بریدن / چهل روز پی ناقه دویدن / چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن / چه بگویم؟ / چهل روز اسارت / چهل روز جسارت / چهل روز غم و غربت و غارت / چهل روز پریشانی و حسرت / چهل روز مصیبت / چه بگویم؟ چهل روز نه صبری نه قراری / نه یک محرم و یاری / ز دیاری به دیاری / عجب ناقه سواری / فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب / چه بگویم؟ چهل روز تب و شیون و ناله / ز خاکستر و دشنام / ز هر بام حواله / و از شدت اندوه / و با خاطر مجروح / جگر گوش? تو کنج خرابه / همان آین? فاطمه / جا ماند سه ساله / چه بگویم؟ چهل روز فقط شیون و داغ و غم و درد فراق و / فراق و ... فراق و ... / چه بگویم؟ / بگویم، کدامین گله ها را؟ / غم فاصله ها را؟ / تب آبله ها را؟ / و یا زخم گلوگیرترین سلسله ها را؟ / و یا طعن? بی رحم ترین هلهله ها را؟ / و یا مرحمت دم به دم حرمله ها را چهل روز صبوری و صبوری / غم و ماتم دوری و صبوری / و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری / نه سلامی نه درودی / کبودی و کبودی / عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی / به آن شهر پر از کینه و ماتم / چه ورودی و کبودی / در آن بارش خون رنگ / سر نیزه تو بودی و کبودی / گذر از وسط کوچ? سنگی یهودی و کبودی / و در طشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه / چه دلتنگ غروبی، چه چوبی / عجب اوج و فرودی و کبودی / خدایا چه کند زینب کبری ... کلمات کلیدی : |
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28 ، 3:55 عصر
کاروان اربعین